۱۳۸۸ بهمن ۱۶, جمعه

گنه کردم گناهی پر ز لذت

گنه کردم گناهی پر ز لذت
کنار پیکری لرزان و مدهوش

خداوندا چه می دانم چه کردم
در آن خلوتگه تاریک و خاموش

در آن خلوتگه تاریک و خاموش
نگه کردم به چشم پر ز رازش

دلم در سینه بی تابانه لرزید
ز خواهش های چشم پر نیازش

در آن خلوتگه تاریک و خاموش
پریشان در کنار او نشستم

لبش بر روی لبهایم هوس ریخت
ز اندوه دل دیوانه رستم

فرو خواندم به گوشش قصه عشق
تو را می خواهم ای جانانه من

تو را می خواهم ای آغوش جان بخش
تو را ای عاشق دیوانه من

هوس در دیدگانش شعله افروخت
شراب سرخ در پیمانه رقصید

تن من در میان بستر نرم
بروی سینه اش مستانه لرزید

گنه کردم گناهی پر ز لذت
در آغوشی که گرم و آتشین بود

گنه کردم میان بازوانی
که داغ و کینه جوی و آهنین بود

۱ نظر:

  1. چقدر آشناست D:
    واسه اون شاعرست که من خوشم نمیاد ازش، اسمش یادم نیست P:

    پاسخحذف